کتاب با جمله ی جالبی شروع میشه. میگه :
“Start now, Get perfect later. Just do it. End of the book”
سلام، مخلصم
واقعا اگه دونستن این جمله کافی بود تا به چیزهایی که میخوایم برسیم پس نوشتن این کتاب اصلا نیازی نبود اما اینطور نیست.
قبل از شروع اول بگم خدمتتون که بیاید باهم صادق باشیم، همه مون خوب میدونیم باید چکار کنیم و یا کار درست چیه اما واقعا چرا انجامش نمیدیم؟
کتاب نوشته ی “Rob Moore” که درسال 2018 منتشر شده و کتاب شناخته شده ی این دوستمون کتاب Money هست که بسیار کتاب زیبایی ست و خلاصه ی اون کتاب رو هم تلاش میکنم براتون بنویسم انشاالله.
دوستان، من قطعا چیزهایی رو از نظرات خودم و کمی از مابقی کتایهایی که خودندم به خلاصه ی این کتابها اضافه میکنم پس لطفا اگر میخواید کتاب رو به دقت مورد بررسی قرار بدید حتما خود کتاب رو کامل بخونید.
ابتدای کتاب به این نکته اشاره میشه که بعد از بررسی کلی آدم موفق و ثروتمند فهمیدیم که همه شون توی یه مورد باهم مشابه بودن و اون مورد چیزی نیست جز Decisiveness که میشه تصمیم قاطع و هوشمندانه معنیش کرد.یا اگر بخوام لغوی معنا کنم میشه The ability to make decisions quickly and effectively با معنی توانایی در تصمیم گیری بصورت سریع و موثر. در ادامه توضیح میده که آدم های موفق سریع و منطقی تصمیم میگیرن و دیر به دیر تغییرش میدن اما افراد ناموفق دیر تصمیم میگیرن و خیلی زود هم تغییرش میدن.
اینا توی نوشته و کتاب قشنگه ولی واقعا چیکار کنیم که هر روز بهتر و بهتر بشیم؟
- باید تلاش کنی تا کارای بیشتری رو توی مدت زمان کمتری انجام بدی.
- حدس های مغزت رو زود به یقین تبدیل نکن و حداقل دو بار بهش فکر کن.
- حس اعتماد به نفست رو تقویت کن.
- فکر کن به اینکه چطور میتونی همسر، پدر، مادر یا دوست بهتری باشی.
- آدمای دور و برت رو هوشمندانه انتخاب کن.
- تلاش کن که هر روز بهتر از روز قبل باشی (حتی به اندازه ی یک ذره)
- استرست رو کم کن.
- بدنت رو سالم نگه دار.
یعنی یکی از یکی شعاری تر :-)) ادامه میدیم …
Procastination یا عقب انداختن کارها
اما جلوتر به نکته ی جالبی اشاره میشه. مبحثی به نام Procastination یا عقب انداختن کارها. بذارید خودمونی ترش کنم. یعنی از فردا . از شنبه، از ماه دیگه و خودمونم خوب میدونیم که اون اتفاق از شنبه نخواهد افتاد. به عنوان مثال بنده خودم به شخصه کارت عضویت تمام باشگاه های بدنسازی رو یک زمانی داشتم چون هیجان خیلی زود بهم مسلط میشد.
داستان به این شکل بود. میرفتم داخل باشگاه رو میدیدم (البته که حواسمم بود یه اینکه چندتا از داداشا داشتن اشتباه میزدن اما چیزی نمیگفتم معمولا :-)) ) و بعد از دیدن باشگاه و عکس بازوی دوریان یتس و رونی کلمن و آرنولد مقدار شدیدی هورمون و مواد شیمیایی توی بدنم پخش میشد و بنده رو به ثبت نام وادار میکرد. در مرحله ی بعدی دستکش های نیم انگشتی و کمربند وزنه برداری و غیره خریداری میشد، اکثرا یک یا دو جلسه هم میرفتم که بتونم به بقیه بگم از زمان قدیم و اون زمونا که ما گنده بودیم :-)) و تمام. و این یک چرخه ی باطلی بود که اگر همچنان توی موقعیت مشابه قرار داشتم شاید هنوز مشغول ثبت نام کردن بودم.چون این داستان حتی تبدیل به عادت شده بود.
اما یادتون باشه که عقب انداختن کارها یک پروسه ی طبیعیه مغزه و برای همه وجود داره. فقط باید بدونید چجوری ازش استفاده کنید . اول اینکه داداش من ، خواهر من ،عزیز من، بهونه نیار.باید بهونه آوردن رو گذاشت کنار و درک کرد که ما باید مسئولیت همه چیز رو توی زندگیمون بپذیریم. بزارید بهتون بگم داستان چیه چون توی کتاب خوب توضیح نداده 😐
شما توی مغزتون هر روز از صب تا شب یک برنامه رو دنبال میکنید که این برنامه تشکیل شده از همه ی عادت های روزانه ی شما. این برنامه ی روزانه بدلیل اینکه هر روز دارن اجرا میشن، مغز توی انجام دادنشون ماهر تر میشه( علمی تر اینکه نورون های عصبی مغز توی پردازش و تصمیم گیری سریع تر عمل میکنن یا hard wire میشن). مثلا شما اگر هر روز سر یک ساعتی برید چایخونه (چایی بخورید 😐 ) و این پروسه رو تا 30 روز ادامه بدید (بعضی میگن 40 روز)، میبینید که اگر روز 31 نرید چایخونه راس همون ساعت همیشگی مغز میگه پس چایخونه نمیری ؟ :-)) که احتمالا 5 دقیقه بعدش هم توی مسیر چایخونه هستید. و دلیلش اینه که مغز شما وقتی داره از روی برنامه ی روزانه تون اجرا میکنه احساس راحتی و خوبی میکنه چون به برنامه مسلطه، که بهش میگن comfort zone یا محدوده ی راحتی (یه چیزی تو همین مایه ها). اما داستان از اینجا شروع میشه که مثلا شما تصمیم میگیرید ورزش رو شروع کنید و بسیار مشتاق و پر انرژی جلسه ی اول و دوم رو هم با موفقیت از روی برنامه ی روی دیوار باشگاه به اتمام میرسونید اما مغز احساس عجیبی بهش دست میده و میگه که ای بابا پس چرا داری کاری بیرون از چارچوب comfort zone انجام میدی و میره روی حالت self protection (مواظب خودت باش و اینا) چون میخواد برای شما راحتی رو طلب کنه و همچنین به شما تذکر میده که : آهای، یه دو سه جلسه ست داری میری باشگاه و تغییری نکردیا و اینجاست که شروع میکنه شما رو دعوت میکنه که برگردید به حالتی که قبلا توی این ساعت داشتید و دروغ چرا، کارش رو خیلی خوب انجام میده و شما اون لحظه ست که از جلسه ی سوم با نزدیک شدن به ساعت ورزش و باشگاه شروع میکنید خودتون رو قانع کردن و بهونه آوردن، اینکه مثلا امروز رفتم بیرون و کلی کار کردم و خیلی خستمه، فلانی اعصابمو خورد کرد و با این حالم نمیتونم ورزش کنم، اینجا چرا آشغال ریخته خوبه جارو بزنم و بعدشم که خب مطمئنا میگین جارو زدم از کمر افتادم و امروزم پا دارم و اصن ولش کن و هزاران هزار دلیل دیگه که بتونید به برنامه ی قبلی مغز برگردید.
تغییر
اما چطوری میشه ازین چرخه ی باطل بیرون اومد ؟ توی یه کلمه، “تلاش برای تغییر”.
اول اینکه شروع کنید به عقب انداختن کارهای غیرضروری بجای کارهای مفید و ضروری. یعنی برای کارهای غیر ضروری بگید از شنبه نه برای ضروری ها. توی نوشته آسونه اما به جرات میتونم بگم توی عمل تغییر خیلی سخته.
و البته حالا که با پروسه آشنا شدین دیگه نیازی به راه حل نیست، فقط مبارزه کنید برای تغییر.چندتا نفس عمیق بکشید و تا 5 بشمارید و هرجوری هست خودتون رو به باشگاه یا جایی که مرتبط با هدفتونه برسونید یا خودتون رو توی اون موقعیت قرار بدید قبل از اینکه مغز با مهربونیش، شما رو منصرف کنه. و تکرارش کنید تا تبدیل به عادت بشه (یا مغز باهاش احساس راحتی بکنه). آسون نیست اما ارزشش رو داره.
ایشالا بسیار جزئی خواهم شد روی این قضیه در آینده ای نه چندان دور (در خلاصه ی کتاب atomic habit ).
یادتون باشه موفقیت آسون نیست، برای بدست آوردنش باید تلاش کرد و مغز بخاطر هوشمندی ای که داره همیشه آسون رو ترجیح میده که همین، مجددا نقطه ای برای تکرار عادت های بیخودیه.
بریم جلوتر …
ترس از شکست
میگه یکی از دلایلی که شما، کار یا هدفی که داری رو شروع نمیکنی اینه که ترس داری. ترس از شکست، ترس از اینکه مردم چی میگن،ترس از اینکه بعدا که پولدار شدم پولامو کجا بزارم، ترس خارج شدن از comfort zone، ترس از همه چیز و بخاطر همه ی این ترسها اصلا شروع به انجام و بهتر بگم کاری برای تحقق اهدافت نمیکنی و فقط اون رو توی مغزت نگه میداری و رویا پردازی های بیخود انجام میدی که معمولا نتیجه ی مشخصی هم در بر نخواهد داشت.
کمال گرائی
حالا بریم سراغ کمال گرائی یا Perfectionism (کمال گرائی یعنی همه چیز باید در بالا ترین و بهترین شرایط ممکن انجام بشه که عدم وجود این شرایط باعث تاخیر در انجام اون کاره). با یه سوال کوچیک شروع میکنم. تا حالا شده برای انجام کاری یا تحقق ایده ای (تبدیل فکر به واقعیت) منتظر شرایط ایده آل و خوب باشی تا شروع کنی به انجام دادنش؟ اگه شده پس الان که متن رو میخونی هم همچنان منتظرید ،آره؟ خب من این مژدگانی رو بهتون بدم که 20 سال دیگه هم این متن رو بخونید همچنان به اون شرایط نرسیدید و منتظرید. برای من که اینطوری بوده.
فقط کافیه که در هر شرایطی که هستید شروع کنید، از کوچیک شروع کنید و هر روز بهتر بشید. این تنها راه پیشرفته.
نمیگم سخت نیست، سخته، اما اگر این سختی رو به جون نخریم 5 سال دیگه همچنان به انتظار معجزه نشستیم و اصل قضیه اینه که در حقیقت هیچ تلاشی نکردیم برای بیرون اومدن از Comfort Zone خودمون و سالیان سال یکسری عادت رو دنبال کردیم.
اینم بگم که دلیل اینکه آدم توی کمال گرائی بازدهی پایینی داره (و یا بهتر بگم بازدهی نزدیک به صفره)اینه که انسان نتیجه ی نهائیه کار رو همیشه تجسم میکنه و با یک تصمیم بسیار بزرگ روبرو میشه. اما اگر این تصمیم بزرگ رو به تصمیمات کوچیکتر تبدیل کنید خواهید دید که میشه پله های ترقی(پیشرفت،بهتر شدن) رو آروم آروم تِی کشید و اومد بالا.
“Don’t wait, The time will never be just right” منتظر نباش چون زمان مناسب هیچ وقت نمیرسه.
قدرت تجسم
قدرت تجسم و تصور یکی از بزرگترین نعمت ها یا بهتر بگم قدرت هائی هست که خدای یکتا به انسان بخشیده که میشه باهاش به بهترین و یا بدترین نتیجه ها رسید. توی خلاصه ی کتاب “به عنوان فردی که فکر میکند” تا حدودی این مبحث رو باز کردم اما بزارید اینجا هم توضیح بدم.
من میگم هرآنچه که انسان تجسم میکنه، اگر با حس همراه باشه توی واقعیت اتفاق خواهد افتاد. و این قدرت رو همه دارن و اون کسی که این قدرت رو به انسان داده (که جز خدای بزرگ کسی نمیتونه باشه) چون به انسان اختیار داده پس اینطوری نیست که بگه این فرد داره بدبختی برای خودش طلب میکنه پس خوبه چشم پوشی کنیم ازش. اینطوریه که اگه شما به یک مریضی خاص برای یک مدت خاصی فکر کنید و حس شدید به این فکر داشته باشید بعد از مدتی میبینید که علائم اون بیماری دارن پدیدار میشن و همینطور بالعکس اگر به بهترین ها فکر کنید به زودی بهترین ها توی زندگیتون اتفاق خواهند افتاد. و توی کتابهای مختلفی عنوان شده که در دو زمان مغز انرژی شدیدی (vibration) رو میتونه داشته باشه(اگر میخواید بیشتر بدونید در مورد حالت آلفا در مغز تحقیق کنید) . اول 5 دقیقه ی آخر روز (هنگامیکه شما توی 5 دقیقه قبل از خواب هستید یعنی هم بیدارید و هم خواب) و دوم هنگام عبادت و نماز (pray).
توی بحث قدرت تجسم توی کتاب مثال خوبی داریم که میگه تمام ورزشکارای حرفه ای بارها مدال گرفتن خودشون رو صب و شب تجسم کرده بودن و باور داشته باشید یا نه این چیزیه که صد درصد تاثیر بسیاری توی قهرمانیشون ، توی سطح تمریناتشون، توی انگیزه شون و در آخر توی به واقعیت تبدیل شدنش داشته.
مبحث Vibration یا لرزش یا انرژی رو در موردش خوب تحقیق کنید که مطلب بسیار زیبائی است. من هم حتما یک مطلب کامل (در حد سواد) براتون آماده میکنم.
کم کردن گزینه های پیش رو
یک مورد دیگه این هست که گزینه های پیش روتون رو کم کنید تا بتونید تمرکز بیشتر داشته باشید. دیدید به بعضی ها میگید میخوای چیکاره بشی میگن موسیقیدان و ورزشکار و دانشمند در زمینه ی کامپیوتر و چارتا چیز دیگه. توی این موقعیت ها بدلیل زیاد بودن اهداف و برنامه ها کم پیش میاد که بتونید روی همش تمرکز کنید در نتیجه توی هیچکدومش نمیتونید بهترین باشید و ازین شاخه به اون شاخه میشید. مخصوصا اگر این شاخه ها باهم نامرتبط باشن. خود منم خیلی اینجوری بودم قبل از اینکه تصمیم بگیرم در حد توان خودم رو بشناسم.
یکی از چهار گزینه ی زیر رو انتخاب و تا آخر دنبال کنید:
- گزینه ی A
- گزینه ی B
- گزینه ی A +B
- هیچکدام
قدرت نه گفتن رو افزایش بدید
شما دو حالت دارید : حالت یک : نه میگید و برنامه ی زندگی خودتون رو دنبال میکنید.
حالت دو : نمیتونید نه بگید و مجبور میشید برنامه ی زندگی بقیه رو دنبال کنیدو اینم بگم که بعضی موقه ها مغز قانع تون میکنه که شما با بله گفتن کار درستی کردید اما خودمون بهتر میدونیم که مغز میخواد در حقیقت شما رو از اون حس ترس از نه گفتن نجات بده.
من یادمه اوایل که با همسرم اومدیم کادانا قدرت نه گفتن بسیار ضعیفی داشتم که باعث میشد از همه خسته تر باشم، برنامه هام خوب پیش نمیرفت و سرعت پیشرفتم رو خیلی آورده بود پایین. قدرت نه گفتن شاید اینقدری مهمه که اگر یک کتاب تحصیلی توی مقطع دبستان ( اول یا دوم ) یا پیش دبستانی (تا زمانیکه مغز بچه ها توی حالت ضبط صفر تا صد وقایع و مکالمات روزانه ست و بیشترین فعالیت خودش رو داره که اکثرا اعتقاد بر این هست که تا 7 سالگی مغز توی این حالته و بعضی میگن 9 سالگی) نوشته بشه (حتی کتاب مصور و یا صوتی) میتونه آینده ی بچه ها و کشور رو بسیار روشن تر کنه.
برون سپاری یا یه چیزی توی این مایه ها
تا حدی که مقدوره براتون باید کارهاتون رو به دیگران بسپارید و بدونید که خودتون نمیتونید همه چیز رو صفر تا صد انجام بدید (نه اینکه قادر نباشید اما مطمئنا وقت فکر کردن رو از خودتون میگیرید و این باعث میشه که سرعت پیشرفتتون کمتر و کمتر بشه ). پس کارهایی رو از اطرافیان بخواید که براتون انجام بدن و توی مسیر تحقق اهدافتون کمک شما باشن.
برنامه ی روزانه
دوستان برنامه ی روزانه رو فراموش نکنید. حتما برای همه چی برنامه ریزی کنید. اما بزارید یک تجربه ی شخصی رو هم باهاتون در میون بزارم. تا زمانیکه من برنامه روزانه مینوشتم برای خودم شاید بتونم بگم یک موردش هم انجام نمیشد و این حرکت خیلی کتابی بود. چون من از صب تا شب داشتم برای خودم برنامه ای رو مینوشتم که مغزم ازش کلا خبر نداشت. اینجوری بود که تقریبا تمام برنامه و عادت های روزانه ی خودم رو فراموش میکردم و شروع میکردم برای خودم عادت های خفن طراحی میکردن. مثلا 5 صبح توی برنامه نوشته بودم دویدن و ورزش درحالیکه هیچوقت 5 صبح رو ندیده بودم (مثال بود البته) و یا اینکه توی زندگیم کتاب نخونده بودم و یهو 2 ساعت کتاب خوندن رو اضافه کرده بودم به برنامه که هیچوقت هم انجام نمیشد.
اما یک روش خوبی که بهش رسیدم و اینجا توی کتاب هم چیزی مشابه این عنوان شده اینه که به مدت 2 هفته یا بیشتر شروع کنید هرکاری که از صب تا شب انجام میدید رو بنویسید (تمام عادت هایی که دارید). بعد از نوشتن همه کارهایی که در طول روز انجام میدید میتونید دقیق تر تمام عادات بد خودتون رو بررسی و آروم آروم کمتر کنید و عادت های بهتر رو جایگزینش کنید تا بتونید مغز رو تا حد مطلوبی با برنامه و زندگی جدید آشنا کنید.
کارهای روزانه ای که در حال حاضر انجام میدید رو بنویسید، تغییرات کوچیک توش ایجاد کنید و این تغییرات رو هرچندوقت یکبار بازبینی کنید و دوباره تغییرش بدید تا بتونید به بهترین نتیجه برسید و طراح عادت های روزانه ی خودتون باشید.
The Pomodoro Technique
یکی از تکنیک های مهم و کاربردی برای تمرین، تمرکز کردن روی کارهاتون هست و به این شکل هست که شما 25 دقیقه با تمرکز بالا روی کارتون تمرکز میکنید و بعد از 25 دقیقه 5 دقیقه به خودتون استراحت میدید و به کاری میپردازید که توی حوزه ی comfprt zone تون قرار داره (چک کردن شبکه های اجتماعی و وب گردی و غیره). من در ابتدا که شروع کردم بیشتر نزدیک بودم به 5 دقیقه تمرکز و 25 دقیقه بازی و سرگرمی اما آروم آروم تونستم اصلاحش کنم و برسونمش به مدت زمان تمرکز طولانی و موثر .
The Cost of your Decision یا تصمیم به چه قیمتی
این مبحث، بسیار مهمه دوستان و ازتون خواهش میکنم خیلی به این دقت کنید که به جه قیمتی دارید تصمیم مورد نظرتون رو میگیرید و چه بهائی رو باید در قبال این تصمیم گیری در نهایت بپردازید. در مورد اهدافتون، ازدواج، دوستی با افراد، تصمیم تغییر شغل و یا ادامه ی تحصیل و یا هر چیز دیگه ای. قبل از تصمیم گیری خیلی به این نکنه دقت کنید و به این فکر کنید که این تصمیم چه تاثیری روی خودم، زندگیم و اطرافیانم خواهد گذاشت. پس خوب تحقیق کنید، بررسی کنید، فکر کنید و بعد تصمیم بگیرید و این رو هم بگم که شما نمیتونید در نهایت بکید فلانی بهم گفت اینکارو بکن و تقصیر اونه، نه اینطور نیست. شما نسبت به هرآنچه که در زندگیتون اتفاق میفته مسئول هستید پس سعی نکنید همیشه بقیه رو تقصیر کار بدونید. این میتونم بگم بزرگترین پله ی پیشرفته (مسئولیت پذیریه تمام و کمال)
خیلی نکات مفید دیگه توی کتاب اومده که من اگر بخوام بنویسم باید کتاب رو کامل ترجمه کنم که کار وقت گیری هست اما تلاش میکنیم بهترین ها رو از توی کتاب ها در بیارم تا بتونیم در کنار همدیگه پیشرفت کنیم. تلاشم اینه که به وقت خودم و شما احترام بزارم.
اما بزارید یه نتیجه گیری بکنیم تا بتونیم بهتر عمل کنیم.
فرض کنید روی یه تیکه چوب یا توی یه قایق چوبی نشستید و اطرافتون تا چشم کار میکنه آب هست و آب و آب.
ترجیح میدید بشینید و نگاه کنید تا یه روز طوفان بیاد و ضربه های سنگین بزنه بهتون و و هر روز به جهتی حرکت کنید که باد میبرتتون ؟ یا اینکه خودتون هرچند سخت اما تلاش کنید تا توی مسیری حرکت کنید که خودتون با علم و آگاهی تصمیم گرفتید و میخواید در راستاش تلاش کنید و زنده بمونید؟ تصمیم با شما.
ارادت و آرزوی سلامتی و برکت برای شما و خانواده
علی آرمان